سلفی و وهابی
بررسي عقاید سلفي ها و وهابي ها در آیینه اسناد
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید

شیخ محمد بن عبدالله النجدی مفتی حنابله در مکه (سال ۱۲۹۵)  در کتاب السحب الوابله درباره پدر محمد بن عبدالوهاب چنین می نویسد:

و هو والد محمّد صاحب الدعوة التي انتشر شررها في الافاق، لكن بينهما تباين مع أن محمدًا لم يتظاهر بالدعوة إلا بعد موت والده، وأخبرني بعض من لقيته عن بعض أهل العلم عمّن عاصر الشيخ عبد الوهاب هذا أنه كان غضبان على ولده محمد لكونه لم يرض أن يشتغل بالفقه كأسلافه وأهل جهته ويتفرس فيه أن يحدث منه أمر، فكان يقول للناس: يا ما ترون من محمد من الشر، فقدّر الله أن صار ما صار، وكذلك ابنه سليمان أخو الشيخ محمد كان منافيًا له في دعوته ورد عليه ردًا جيدا بالآيات والآثار لكون المردود عليه لا يقبل سواهما ولا يلتفت إلى كلام عالم متقدمًا أو متأخرا كائنا من كان غير الشيخ تقي الدين بن تيمية وتلميذه ابن القيم فإنه يرى كلامهما نصّا لا يقبل التأويل ويصول به على الناس وإن كان كلامهما على غير ما يفهم، وسمى الشيخ سليمان رده على أخيه "فصل الخطاب في الرد على محمّد بن عبد الوهاب" وسلّمه الله من شرّه ومكره مع تلك الصولة الهائلة التي أرعبت الأباعد، فإنه كان إذا باينه أحد ورد عليه ولم يقدر على قتله مجاهرة يرسل إليه من يغتاله في فراشه أو في السوق ليلا لقوله بتكفير من خالفه واستحلاله قتله، وقيل إن مجنونًا كان في بلدة ومن عادته أن يضرب من واجهه ولو بالسلاح، فأمر محمدٌ أن يعطى سيفًا ويدخل على أخيه الشيخ سليمان وهو في المسجد وحده، فأدخل عليه فلما رءاه الشيخ سليمان خاف منه فرمى المجنون السيف من يده وصار يقول: يا سليمان لا تخف إنك من الآمنين ويكررها مرارا، ولا شك أن هذه من الكرامات                                 السحب الوابله علی ضرائح الحنابله

ترجمه :

او پدر محمد صاحب دعوتی است که شعله های شرارت آن تمام عالم را فرا گرفت ، ولی بین پدر و پسر اختلاف بود ، با این که محمد بعد از مرگ پدرش دعوت خود را آشکار نمود اما برخی از اهل علم به من خبر داده اند که پدر محمد بر فرزندش غضبناک بو د؛ زیرا راضی نبود که او همانند پیشینیان و اقوامش مشغول به درس فقه شود و به زیرکی در مورد وی فهمیده بود که بدعت و انحرافی از او سر می زند ، لذا به مردم می گفت :به زودی از شرّی مشاهده می کنید ، و خداوند آنچه را که باید بشود مقدّر ساخت .

و نیز فرزندش سلیمان ، برادر شیخ محمد با دعوتش مخالف بود و کتاب خوبی را که از آیات و روایات استفاده کرد بود در ردّ او نوشت . زیرا او تنها آیات و روایات را قبول می کرد و به کلام مقدّمین و متاخّرین هیچ توجهی نمی کرد ، و تنها برای کلام تقی الدین ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم ارزش قائل بود ؛ زیرا کلام آن دو را نصی می دانست که هرگز تأویل نمی پذیرد ، و با کلام آن دو بر مردم حمله می کرد ، گرچه کلام آن دو بر خلاف آن چیزی باشد که فهمیده می شود .

 شیخ سلیمان ردیه ای که بر ضد برادرش نوشته بود را  (فصل الخطاب فی الرد علی محمد ببن عبدالوهاب) نام نهاد ، و خداوند او را از شرّ برادرش با آن هیبت ترسناکی که داشت و حتی افراد اجنبی را هم ترسانده بود ، سالم نگاه داشت .

او کسی بود که هر گاه شخصی با او به مخالفت بر می خاست یا در رد او کتابی می نوشت و قدرت نداشت او را آشکارا به قتل برساند ، شخصی را می فرستاد تا او را در رختخوابش به قتل برساند یا شبانه او را در بازار ترور کند ، چرا که او مخالفانش را تکفیر کرده و کشتن آنان را حلال می دانست .

گفته شده که دیوانه ای در شهری بود و عادت داشت که با هرکه روبرو می شد به صورش می کوبید گرچه با اسلحه باشد . محمد روزی به او شمشیری داده و دستور داد تا بر برادرش سلیمان که در مسجد تنها بود وارد شود ، او را داخل مسجد کرد و چون شیخ سلیمان آن دیوانه را دید از او ترسید . در آن هنگام او شمشیر را از دستش انداخت و شروع به صحبت کرد که ای سلیمان ! تو در امانی ، و ای کلام را تکرار نمود . و شکی نیست که این قصه از کرامات او به شمار می آید.



عنوان کتاب
(کتاب به خط مولف)






متن کتاب







برچسب‌ها: اهل سنت در مقابل وهابیت, اسناد
[ یکشنبه دهم دی ۱۳۹۱ ] [ 14:41 ] [ عبد الحمید ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
لینک های مفید


امکانات وب